انگشتهایم را میگیرد در دستش .. ومن میترسم به چشمانش نگاه کنم و فقط به تو فکر میکنم . به لحظه ای که دزدکی باخودم عهد بستم فقط به دستهای تو اجازه دهم که این انگشتها را داشته باشد .. دوباره با کنجکاوی انگشتم را نگاه میکند . به سبیلهای سفیدش پوزخند میزنم ... چه گیتاریست بزرگی..! *
* منظورم استاد گیتارمه .